نه
این قـــــــرارمــــو ن نبــــود
تو بی خبر بری
من خسته شم که تو
بی همسفر بری
نه این قـــــرارمــون نبـــود
من رنگ شب بشم
تو سر سپرده شی
من جون به لب بشم
باور نمیکــــنم این تــــو خود تویــــی
این تو که از خودت بی خود شده تویی
باور نمی کنم عشق منی هنوز
گاهی به قلب من
سر می زنی هنوز
وقتی زندونی
تو هوس
مثل پروازی
توقفس
این رسم همراهی نشد
ای هـــــمــــــــنــفــــس
وقتی قلبت از من جداست
سر گردون بی همصداست
انگار دستت با دست من
نا آشنا است