سلام مثل من تنها
منم برات مينويسم
ميگفتم من تنهالم از بس که باران ميبارد
چه غصه ميخوردم وقتي نميفهميدي
ميگفتم ميخواهم به انگشتانت دخيل ببندم چه اهي ميکشيدم که تو ميخنديدي
ميگفتم تپش قلبم خانه ام را ويران ميکند از بس شديد است وقتي تو را ميبينم
و چه غمي بود که تو مات نگاهم ميکردي
اما نميداني چه اتشي ميگيرم حال که ميفهمي
حال که حسم را به ديگري داري
کاش هيچوقت نمي فهميدي...
نازنين