سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! . . . از نادانی و بیهودگی و از گفتار و کردار بد به تو پناه می برم . [امام علی علیه السلام ـ در دعای یوم الهریر در پیکار صفّین ـ]
کل بازدیدها:----109781---
بازدید امروز: ----14-----
بازدید دیروز: ----1-----
تنهایی من

 

نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:18 عصر

تو شعر تازه ای

مثل غزل ها خوب وشیرینی

ولی من کهنه وافسرده وغمگین و بی تابم

تو قصر ارزو هایی

امید خوب فردایی

ولی من، کلبه ای  تاریک و چون یک شمع

خاموشم

تو باغی از گل مریم

درون سینه ات  داری

ومن برگی

فرو افتاده از یک شاخه زردم.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 1:53 عصر

در عالم تجرد و تلاش برای یافتن شخص مناسب، همیشه این امکان وجود دارد که پس از مدتی معاشرت با شخصی جذاب یا قابل قبول، با جمله ناراحت کننده ای از این دست روبرو شوید: "ما به درد هم نمیخوریم" یا " این رابطه به جایی نمیرسه.

گذشته از این که دنیا بر سرتان خراب میشود، چه کار دیگری میتوانید انجام دهید؟ گریه کنید؟ سعی کنید او را به ادامه دادن رابطه تشویق کنید؟ وسایلش را از پنجره به بیرون پرتاب کنید؟ آنچه مسلم است این است که شما خود را در یک کشمکش احساسی شدید خواهید یافت. اما برای بازگشت به زندگی طبیعی، روشهای متعددی وجود دارد که در اینجا به آن اشاره کرده ایم.

یک دقیقه بعد از به پایان رسیدن رابطه
آنچه میخواهید انجام دهید:

شما یک یا چند مورد از صدها واکنش ممکن را تجربه خواهید کرد، از جمله خشمی شدید و طوفانی، حمله اشک و داد و فریاد یا بهت زدگی.

روش بهتر مقابله:
دکتر دن نوهارت (Dan Neuharth) روانپزشک و نویسنده کتابهای بسیار مفید خودشناسی میگوید:" هنگامی که خبر بدی را میشنویم، بدن وارد حالت وحشت شدید و جنون آمیز شده و همه چیز در آن سرعت میگیرد." او میگوید که بهترین روش در دست گرفتن کنترل در چنین لحظات سرسام آوری، متوقف شدن، نگاه کردن و گوش دادن است.

" بر وجود خودتان متمرکز شوید، به تنفس خود توجه کرده و کوشش کنید که سرعت حرکات و واکنشهای بدن خود را پایین بیاورید." این خودآگاهی میتواند به شما کمک کند تا در 60 ثانیه پر تنش اولیه منطقی و هوشیار باقی بمانید. به محض اینکه آرام شدید، از یار سابق خود دور شوید تا مدتی تنها یا با دوستان خود باشید و به تدریج موقعیت جدید را درک و هضم کنید. بیهوده در کنار او نمانید و برای یافتن پاسخ به این در و آن در نزنید زیرا کار عاقلانه ای نیست و نتیجه ای هم نخواهد داشت. قطع رابطه نوعی مذاکره نیست و هر کاری که پس از آن برای تغییر نظر طرف مقابل یا تنبیه او انجام دهید، در نهایت موجب ناراحتی خودتان خواهد شد.

یک ساعت بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:

کوشش میکنید که حال خود را بهتر کنید. مینشینید و اندوه خود را در الکل غرق میکنید، به خریدی بی قید و بند میروید یا نیمه شب به یار سابق تلفن میکنید تا "آخرین حرفتان" را به او بزنید.

روش بهتر مقابله:
انجام دادن کارهایی که به شما آرامش روحی ببخشند، بسیار عالی است به شرط اینکه با انجام دادن آنها دچار پشیمانی نشده و حال خود را بدتر نکنید. به گفته نوهارت:" گاهی در زمانی که دل شکسته شده اید فکر میکنید که تنها عامل تسکین بخشی که به آن نیاز دارید میتواند دو کیلو شکلات باشد. اما اگر علاوه بر تنها شدن، احساس چاقی هم به سراغتان بیاید، باید به فکر روش مقابله دیگری باشید. و اینرا هم بگویم، اثبات اینکه دوست سابقتان اشتباه کرده است تاثیری در اصل ماجرا که رها شدن شما باشد، نخواهد داشت. اینکار تنها موجب میشود که شما کمی نامتعادل به نظر برسید. شما دونفر میتوانید "بعدا" گفتگویی منطقی با یکدیگر داشته باشید.

از جمله رفتارهای مثبت میتوان به موارد زیر اشاره نمود: گفتگو با یک دوست نزدیک که بتواند فقط به درددل شما گوش کند یا رفتن به باشگاه ورزشی. میزان اندورفین (endorphin) (نوعی پروتئین مسکن) دریافتی شما پس از ورزش یا حتی یک پیاده روی طولانی، میتواند امواج اندوه را خنثی کند.

یک روز بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
عمل از روی انگیزه آنی و بدون تفکر. شما میل فراوانی برای تماس با او احساس میکنید، با 50 نفر از دوستان اینترنتی خود قرار میگذارید، روی بدنتان خالکوبی میکنید یا نیمی از موهای سرتان را میتراشید.

روش بهتر مقابله:
کنترل نکردن انگیزه های ناگهانی و غیر عقلانی، واکنش دفاعی ذهن برای کنار راندن صدمه روحی وارده است. دکتر نوهارت میگوید:" در این زمان اطلاعات هنوز در حال هضم هستند. کسانی وجود دارند که صبح روز بعد هنگام بیدار شدن، به خاطر نمی آورند که از طرف شخص مورد علاقه خود رها شده اند." هنگامی که این افراد متوجه میشوند آنچه به یاد می آورند، تنها یک خواب بد نبوده است، به این فکر می افتند که شاید یک تغییر بتواند همه چیز را بهتر کند یا لااقل آغازی تازه باشد. " باید متوجه باشید که این ایده جدید، تنها در اثر یک انگیزه آنی ایجاد شده است و بلافاصله آنرا عملی نکنید." او در این زمان نوشتن خاطرات روزانه را تمرینی مفید میداند. هیچ کس نمیخواهد طرد شود، اما تراشیدن مو هم نمیتواند فایده ای داشته باشد.

سه روز بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
خزیدن در یک حفره تاریک، ماندن در رختخواب، بارها و بارها شنیدن یک ترانه غمگین.

روش بهتر مقابله:
بله، حقیقت تلخ است. "بین یک روز و سه روز تفاوت کیفی بسیاری وجود دارد. حالا زمانی است که این قطع رابطه به خوبی درک شده و حالاست که شما درهم شکسته خواهید شد." ترشح آدرنالین (و خشم) موجب میشود که دو روز اول را بگذرانید، اما پس از تحلیل رفتن این هورمون، خود را با همان میزان درد و خستگی ناشی از حرکت در طوفان احساسات مختلف، خواهید یافت. سیل اشکهایی که تصور میکردید فرو نخواهند ریخت، جاری میشوند. لحظه ای خشمگین و لحظه ای غمگین خواهید شد و در مراحل مختلف اندوه به حرکت درخواهید آمد. در اینجا باید حواس خود را به اینکه استراحت کرده، غذا خورده و در کل از خود مراقبت کنید، معطوف نمایید زیرا بخشی از وجود شما، از درون زندگیتان کنده شده است. اگر به یک روند مشخص که شما را مشغول نگه دارد بچسبید، کار عاقلانه ای انجام داده اید.

یک هفته بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:

تلفن کردن به او، ورود به صندوق پست اینترنتی او، چک کردن مدام و وسواس گونه پیامهای روی تلفن، چک کردن پیامهای دوستان او در صفحات عمومی مانند یاهو 360.

روش بهتر مقابله:
تبریک! شما اکنون در مرحله " او را برمیگردانم" هستید! نوهارت میگوید: "در این مرحله شما سعی میکنید به شیوه ای عقلانی از این شوک خارج شوید، اما این تصور که شاید دل او برایتان تنگ شده باشد، فقط وضعیت را بدتر خواهد کرد." فکر کردن مداوم به او تنها درد و رنج شما را افزایش خواهد داد. پذیرفتنش مشکل است، اما اگر شخص مورد نظر واقعا نخواهد با شما باشد، شما نمیتوانید هیچ کاری برای بازگردانش انجام دهید. در برابر وسوسه تحلیل تمام دلایل او برای پایان دادن به رابطه مقاومت کنید و تصور نکنید که تنها با تغییر دادن یک بخش کوچک از این موارد میتوانید دوباره وارد زندگی وی شوید. اما اعتقاد به اینکه میتوانید از میان این حادثه با بلوغ بیشتر خارج شوید و رنج فعلی را دور بیاندازید بسیار مفید خواهد بود. شاید در این مرحله متوجه نشوید، اما بدانید همانطور که زخمها، بدون اینکه از آنها بخواهید، درمان میشوندف قلب شکسته هم التیام میابد.

دو هفته بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:

فکر کردن به اینکه در روزها و موقعیتهای آتی، داشتن یک یار و یک زوج بودن چگونه میتوانست باشد، یادآوری نکات مثبت و مواهب بودن در یک رابطه عاشقانه و فکر کردن به اینکه دیگر عاشق نخواهید شد.

روش بهتر مقابله:
از خود بپرسید که آیا واقعا برای او دلتنگ شده اید یا دلتان برای آنچه در رابطه بوده، مانند نجواهای عاشقانه و قرارهای معمول شبهای تعطیل تنگ شده است. در حال حاضر شما تنها به یاد لحظات خوش گذشته و وارونه و زیبا جلوه دادن تاریخچه رابطه خود با کسی هستید که عملا شما را از زندگی خود بیرون انداخته است. آیا این شخص ارزش این همه اشک و آه را دارد؟ آیا زمان دور ریختن نشانه های حضور وی در زندگی شما نرسیده؟ عکسها را در جایی دور از دید قرار دهید، ای-میلهای مشترکتان را پاک کنید، خانه را مجددا و به میل خود بچینید تا با نگریستن به آنها مدام به یاد اطرات گذشته نیافتید. نوهارت میگوید:" روابط عاشقنه در اصل عادت هستند، و شما باید این عادت را ترک کنید. اگر نشانه های این شخص را مدام در اطراف خود ببینید، خارج کردن وی از ذهنتان دشوارتر خواهد شد."

یک ماه بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
سعی میکنید حضور این شخص ناراحت کننده را در زندگی خود فراموش کنید، انگار هرگز او را نمیشناخته اید.

روش بهتر مقابله:
قبل از اینکه معشوق سابق خود را به کلی فراموش کنید، با توجه با فاصله ای که در این مدت ایجاد شده، مدتی صبر کنید تا بیشتر درباره او فکر کنید. نه به خاطر اینکه دوباره وی را به دست آورید، بلکه برای اینکه این رابطه را مرور کرده و از تکرار اشتباهات اجتناب کنید. (البته اگر هنوز به اندازه روز سوم احساس درماندگی میکنید، برای پیشگیری از افسردگی با یک مشاور تماس بگیرید.)

یک خط زمانی مشخص را در نظر بگیرید و از زمان آشنایی خود، اولین قرار ملاقات عاشقانه، اولین مشاجره و هر واقعه مشخص دیگر یادداشتهایی بردارید. اکنون دورنمایی از این رابطه در دست دارید و میتوانید از بیرون به آن نگاه کنید و نکات مثبت، منفی و زمانی که هشدارهای پایان رابطه آغاز شده و شما آنرا ندیده گرفته بودید را بیابید. زمانی که توانستید بدون احساس درد و اندوه به نکات مثبت او فکر کنید میتوانید مطمئن باشید که از او دور شده و از رابطه خود چیزی آموخته اید.


حالا زمان جلو رفتن در زندگی و آغاز راهی جدید فرارسیده است.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
سه شنبه 87/1/20 ساعت 4:3 عصر

مومن از عشق است و،عشق از مومن است

عشق را نا ممکن ما،ممکن است

عقل را،سر مایه از بیم و شک است

عشق را،عزم و یقین،لا ینفک است

آن کند تعمیر، تا ویران کند

آن کند ویران، که آباد کند

عقل گوید:شاد شو،آباد شو

عشق گوید:بنده شو،آزاد شو.

اقبال لاهوری

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
سه شنبه 87/1/20 ساعت 3:53 عصر

.مدل جنتلمن( از نوع woman): خدا رو شکر بین این همه مدلای عجیب و غریب یه عده از دخترا (که واقعا
معدودن) هم هستن که علاوه بر اینکه مد روز وتحصیل کرده هستن خودشونو گم
نکردن و  فارق ازسرگرمیهای الکی تو زندگی دنبال پیشرفتن.

2.مدل نازنازی:این مدل کارو زندگیشون  با دوستا بیرون رفتن و تلفن و چته و تا 50 سالگی تو اتاقشون عروسک نگه میدارن فعالیتهاشونم شامل
خریدن هر چیز مد روزو به باد دادن پولای باباجون هست.

3.مدل اجتماعی:این عده بیشتر شامل دخترای فمینیستیه که عاشق شرکت تو فعالیتهای اجتماعین
 ولی وسط همون کارها هم تا یکم کار جدی بشه دادشون در میاد که بابا ما خانومیم این قدر کار سخت بهمون ندین!

4.مدل مرد ذلیل:این مدل که در حال انقراضن عاشق شوهر کردن و بشور بسابن
(به علت کمیاب بودن این مدل نتونستم اطلاعات بیشتری در موردشون پیداکنم).

5.مدل مامانم اینا:این
مدل دخترای محبوب مادراشونن و همه کاراشونو با نظر مادرشون انجام میدن
خیلیاشونو میشه تو گروه خرخونا که تو پایین توضیح دادم هم پیدا کرد.

6.مدل ضد پسر:این مدل یه جورایی همکارمنن همه فکر و ذکرشون اینه که یه پسرو ضایع کنن و تا یک سال این اتفاق خجسته رو وسه دوست و آشنا تعریف کنن

7.مدل خرخون:این مدل تو
زندگی فقط یه کار بلدن اونم درس خوندنه تو بحرشونم که بری میبینی از دیپلم
خیاطی بگیر تا گواهینامه زیر دریایی رو گرفتن .ولی پای عمل که برسن هیچی
بلد نیسن

8.مدل روشنفکر:این مدل خودشونو عقل کل میدونن و عشق شرکت تو کلاسهای مختلفن از یوگا بگیر تامدیتیشن و ...

9.مدل سرگردون:خانومای عزیزی که این مطلبو خوندین و جزو هیچکدوم نبودین/شما شامل ترکیب هچل هفتی از مدلای بالا هستین که به مدل سرگردون معروفه!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
سه شنبه 87/1/20 ساعت 9:18 صبح

سلام
روزتون بخیر
ولی پیام نور یکی از دانشگاه های این مرز و بوم ولی .......
حالا دیگه  این دانشگاه که میشه اسمشو گذاشت دانشگاه که من واسه ادامه تحصیل انتخابش کردم .
بهتر زیاد توضیح ندم چون چندان تعریفی نداره .
الان که دو نیمسال هست که من دارم واسه کارشناسی ادامه تحصیل می دم و فقط و فقط یکبار در کلاس حاضر شدم اون فقط به خاطر یکی از دوستام .
نگید چرا اینطوری میگه .
آخه من کاردانی خودم رو از دانشگاه دولتی گرفتم ، عین بچه آدم می رفت سر کلاس استاد جزوه می گفت برنامش مشخص بود استادش مشخص بود کلاسش از همه مهمتر مشخص ولی چی بگم که این پیام نور من که رفتم نیم ساعت طول کشید کلاس پیدا کنم 1 ساعت طول کشید استاد بیاد آخرشم به خوش گذرونی تبدیل شد و 2 ساعت نازنین تلف.
نه استفاده نه چیزی
هیچِی... چی باید گفت
اینطور که اینا هر ساله دانشجو می گیرن باید از این بدتر بشه .
دانشگاهی که نتونه تو خود دانشگاه امتحانش نگیر به چه دردی می خوره.
نه جزوه نه کتاب نه وقت انتخاب واحدش نه ساختمونش نه برنامش .
بی خیال بابا به قول دوستم بخون بره کی میفهمه.
سرتون رو به درد آوردم
یه کمی اعصابم از صبح در مورد این دانشگاه خورد بود که اینا رو گفتم به بززگی خودتون ببخشین


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
سه شنبه 87/1/20 ساعت 8:56 صبح


 عموماً
استرس ناشی از لزوم سازگاری جسمانی، روانی، و هیجانی ما با تغییرات است.
منظور از «تغییرات» صرفاً فرایندهای منفی نیست. برای مثال ، اگر پس از مدت
ها کار کردن در یک اداره به شما ، ترفیع شغلی خاصی داده شود که منتظر آن
می بودید، از گرفتن این ترفیع خوشحال و هیجان زده می شوید، اما اگر این
ترفیع زمانی به شما داده شود که انتظار آن را نداشته باید یا خود را
سزاوار گرفتن آن ندانید از بروز چنین تغییری دچار اضطراب و ناراحتی خواهید
شد.
استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و
انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد.
نمی توانیم بگوییم تغییرات عادی که در زندگی ما پیش می آیند کاملاً بی ضرر
هستند، بلکه برای ایجاد نظم و ادامه ی زندگی بهتر ما باید قدرت سازگاری
خود را دائماً بهبود بخشیم. هنگامی که ما با تغییراتی مواجه می شویم و با
آنها دست و پنجه نرم می کنیم به مرور مقاوم تر می شویم، اما زمانی که
تغییرات شدیدی در زندگی ما رخ می دهد و یا تأثیر منفی زیادی در برهه ای
خاص بر زندگی ما می گذارد، قابلیت سازگاری ما بیش از اندازه آسیب می بیند
و کاهش می یابد.
طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و
راحتی می کنیم این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی
برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد
توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم که هانس سلیه
(HANS SELYE ) در کتاب خود به نام استرس زندگی از این عکس العمل ها به
عنوان نشانه های انطباق عمومی (G.A.S) یاد کرده است. بلافاصله پس از
مواجهه یک فرد با عوامل استرس زا، نشانه های انطباق عمومی در فرد ظاهر می
شود. اولین مرحله، اعلام خطر است که در این مرحله بدن با افزایش فشارخون ،
ترشح آدرنالین و کشیدگی عضلات ، آماده ی مقابله با موقعیت به وجود آمده،
می گردد. دومین مرحله، مقاومت (RESISTENCE STAGE ) نامیده می شود، که در
طی آن، تمام عکس العمل های جسمانی و روانی افزایش می یابد تا فرد بتواند
برای مقابله با عوامل استرس زا آماده شود. البته هر فرد تا حد معینی قدرت
تحمل و مقاومت در برابر عوامل استرس زا را دارد و بعد شخص وارد سومین
مرحله که فرسودگی (EXHAUSTION ) نام دارد، می شود.
تصور این مسئله چندان دور از ذهن نیست، که اگر مدت زمان مقاومت شما در
برابر عوامل استرس زا به درازا کشیده شود، توان شما تحلیل می رود و بیمار
خواهید شد. اگر شما مجبور باشید هر روز با یک رئیس پُر توقع رو به رو می
شوید که همیشه در حال انتقاد است و هیچ گاه لب به تشویق نمی گشاید ،
نهایتاً از پای در خواهید آمد. اگر شما ملزم به نگهداری یکی از خویشاوندان
بیمار یا علیل خود باشید و این کار را به تنهایی انجام دهید، خود شما به
زودی دچار بیماری جسمی یا روحی خواهید شد. به طور کلی، اگر استرس برای مدت
طولانی و به طور دائم وجود داشته باشد باعث بروز ناراحتی هیجانی و جسمانی
می شود.
هنگامی که فرد در اثر عوامل استرس زا به مرحله ی سوم می رسد، یعنی، واقعاً
دچار مشکل اساسی و معضل شده است، حتی اگر نشانه های مرحله ی اول و دوم را
نادیده گرفته باشد. اگرچه اصطلاح «اعلام خطر» در فرد به معنی شروع آمادگی
آگاهانه در برابر تغییرات تهدید کننده است، اما وجود این مرحله چندان هم
الزامی نیست، زیرا در این مرحله بدن و مغز آماده ی عکس العمل هستند و این
آمادگی کاملاً ناآگاهانه و خود به خودی است و می تواند به سادگی اتفاق
بیفتد.
استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و
انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد.
استرس اصطلاح و موضوع عینی و معینی نیست، حتی اگر شما بتوانید به بهترین
شکل استرس را تعریف نمایید، باز هم برای توضیح آن از امور غیر عینی، همچون
احساس ناراحتی جسمی یا روحی کمک خواهید گرفت.
تعریف ذهنی از استرس روشن می سازد که استرس مترادف و هم معنای کار محوله
یا انجام مسئولیت های متعدد نیست، زیرا در این صورت هیچ کس را نمی توان
یافت که زندگی عاری از استرس داشته باشد. اگرچه افرادی هستند که کارهای
زیاد و مسئولیت های بزرگی بر عهده ی آنان است، اما دچار استرس نمی شوند و
با مسائل به خوبی کنار می آیند. استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که
ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده ی نگرش خاص ما در برخورد
با آن موقعیت است. از همین رو، می توان گفت افراد متفاوت، عکس العمل های
مختلفی در برابر استرس از خود نشان می دهند. درست مثل این که در قطاری
باشید که مسافران زیادی دارد، ناگهان قطار بین دو ایستگاه متوقف می شود.
اگر در آن لحظه به مسافران توجه کنید، عده ای را بی تفاوت، عده ای را
ناراحت و تعدادی از مسافران را هم مضطرب و نگران خواهید یافت.
از نظر فیزیکی رویداد یکسانی در مورد بروز استرس برای همه ی ما اتفاق می
افتد. به محض این که با شرایط استرس زا برخورد می کنیم، پاسخ اولیه ی ما
در مقابل استرس به صورت «جنگ و گریز» آشکار می شود. در این وضعیت، میزان
تنفس افزایش می یابد (امکان استفاده ی مغز و عضلات از اکسیژن اضافی)،
ضربان قلب افزایش می یابد، فشارخون بالا می رود، قند و چربی بیشتری برای
تولید انرژی اضافی به درون رگ ها آزاد می شود، انقباض عضلانی بیشتر شده،
بزاق دهان کم می شود و میزان تعریق بدن افزایش می یابد. تمام حواس ما فعال
می گردند و آدرنالین و کورتیزول به منظور آمادگی هر چه بهتر در بدن آزاد
می شوند. این پاسخ های فیزیولوژیکی خودکار بسیار مفید بوده و برای ما چون
اعلام وضعیت خطر است؛ به عنوان مثال، هنگامی که خانه ی ما آتش می گیرد
بروز این واکنش ها باعث می شود که ما به سرعت از موقعیت خطر بگریزیم. برای
مثال، اگر شما به ملاقات مهمی که فردا در محل کارتان خواهید داشت فکر
کنید، واکنش های خودکاری در شما ایجاد می شود که نمایانگر این است که شما
با مشکلی مواجه شده اید. در مثال اول، انرژی اضافی بدن در مسیر مفیدی به
کار می افتد، اما در مثال دوم، انرژی تولید شده جایی برای مصرف شدن ندارد؛
بنابراین، همان طور که نشسته اید و به ملاقات فردا فکر می کنید هورمون های
مربوط به استرس در سراسر بدنتان پراکنده می شوند – لذا شما در تمام بدنتان
حالت آماده باش را حس می کنید. در برخی از افراد در چنین مواردی ترشح اسید
معده زیاد می شود که در صورت ادامه ی آن ، احتمال بروز زخم معده در آنان
افزایش می یابد. همچنین طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با
آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را
افزایش می ده.دخلاصه-
استرس، ناشی از نیاز ما به ایجاد توازن در مقابل تغییرات است.
- استرس در حد کم لازم و ضروری است
- سه مرحله ی استرس عبارت اند از: اعلام خطر، مقاومت و فرسودگی
- بعضی افراد با ویژگی های خاص فردی بیشتر از افراد دیگر دچار استرس می شوند.
- استرس در درازمدت منجر به بیماری جسمی و روانی می شود.
- متعاقب عکس العمل بدن به استرس، واکنش های فیزیولوژیکی خاصی در فرد
ایجاد می شود که آن واکنش ها به ما در سازگاری هر چه بهتر با موقعیت های
مخاطره آمیز کمک کنند.
- حتی فکر کردن به یک مسئله ی خاص نیز می تواند، باعث ایجاد واکنش های فیزیولوژیکی مربوط به استرس شود.


منبع: روشهای کاهش فشار روانی - مترجم : سیاوش جمالفر - مهرنوش انصاری


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
یکشنبه 87/1/18 ساعت 10:56 صبح

دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر


راز این حلقه که در چهره او
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است

همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر

زن پریشان شد و نالید که وای
وای این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است ...

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
یکشنبه 87/1/18 ساعت 10:56 صبح

رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم قصد این قوم فریب است بیا برگردیم
عشق بازیچه ی شهر است ولی در ده ما دختر عشق نجیب است بیا برگردیم
کرمها در دل هر کوچه اقامت دارند روستا مامن سیب است بیا برگردیم
چه حسابیست در این شهر که در مبحث جبر جای بعلاوه صلیب است بیا برگردیم

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
یکشنبه 87/1/18 ساعت 10:49 صبح


خری امد به سوی مادر خویش                         بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری                            اگر تو بچه ات رو دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان                              تو را من دوست دارم بیشتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل                        یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد                            کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت                               به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من                        به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن                           برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه                                  شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش                           به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله                               همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید                              وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانوم آیا رضایی؟                           به عقد این خر خوش تیپ درآیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده                           عروس خانوم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید                                  که خر خانم سرش یکباره چرخید
خران عرعر کنان شادی نمودند                         به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی                             برای این دو خر در زندگانی

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
یکشنبه 87/1/18 ساعت 10:45 صبح


زن، همیشه قوانین را وضع نموده و تصویب کند
قوانین ممکن است بدون اطلاع قبلی تغییر کند
امکان ندارد مردی تمام قوانین را بداند
چنانچه زن شک ببرد که مرد تمام یا برخی از قوانین را می‌داند، می‌تواند بلافاصله قوانین را تغییر دهد
زن هرگز اشتباه نمی‌کند
چنانچه
به نظر آید که زن در اشتباه است، علت آن است که مرد حرفی بیجا و اشتباه بر
زبان آورده یا کاری اشتباه کرده که باعث سوء تفاهمی آشکار و در نتیجه،
اشتباه زن شده است

چنانچه مورد بالا اتفاق افتاد، مرد باید بلافاصله معذرت بخواهد، چرا که او باعث سوء تفاهم شده است
زن می‌تواند هر زمان که اراده کند، تصمیم خود را عوض کند
مرد هرگز نباید بدون رضایت صریح زن، تصمیم خود را عوض کند
زن حق دارد در هر زمان عصبانی یا مشوش باشد
مرد باید در تمامی اوقات آرام باشد، مگر اینکه زن از او بخواهد عصبانی شود
زن ممکن است از مرد بخواهد که عصبانی باشد یا عصبانی نباشد، اما تحت هیچ شرایطی نباید او را از نیت خود آگاه سازد
مرد مکلف است، در تمامی اوقات ذهن زن را بخواند
در تمامی اوقات و در هر زمان و مکان آنچه مهم است این است که منظور زن چه بود، نه اینکه چه گفت.
چنانچه مرد هر زمان که تصور میکند درست میگوید کافی است به بند 5 مراجعه نماید

    نظرات دیگران ( )
<   <<   6   7      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • آنگاه
    47 تست روانشانسی
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •