سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آیا آزاده‏اى نیست که این خرده طعام مانده در کام دنیا را بیفکند و براى آنان که در خورش هستند نهد ؟ . جانهاى شما را بهایى نیست جز بهشت جاودان پس مفروشیدش جز بدان . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----109777---
بازدید امروز: ----10-----
بازدید دیروز: ----1-----
تنهایی من

 

نویسنده: تنهای تنها
دوشنبه 87/1/26 ساعت 9:1 صبح

اینم متن ترانه محسن چاوشی که با دو تا بیتش بد جوری حال می کنم .

رفیق من سنگ صبور غمهام

 به دیدنم بیا که خیلی تنهام

 هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم

 چه دنیای رو به زوالی دارم

 مجنونم و دلزده از لیلیا (لیلی ها)

 خیلی دلم گرفته از خیلیا

 نمونده از جوونیام نشونی

 پیر شدم پیر تو ای جوونی

تنهای بی سنگ صبور

خونه سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست

موندی و راه چاره نیست

اگر چه هیچکس نیومد

سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش

طاقت بیار و مرد باش

اگر بیای همونجوری که بودی

کم میارن حسودا از حسودی

 صدای سازم همه جا پر شده

هر کی شنیده از خودش بی خوده

اما خودم پر شدم از گلایه

هیچی ازم نمونده جز یه سایه

سایه ای که خالی از عشق و امید

همیشه محتاج به نور خورشید


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
دوشنبه 87/1/26 ساعت 8:57 صبح

دیگه این دنیا که دنیا نمیشه
دیگه خنده رو لبام وا نمیشه
از توی تاریکی پس کوچه ها
واسه این دل یکی پیدا نمیشه
از توی تاریکی پس کوچه ها
واسه این دل یکی پیدا نمیشه

اگه میشد چی میشد
یه کسی پیدا میشد
دلم عاشقش میشد
زندگیم قشنگ میشد
روز من شب نمیشد
آخ اگه میشد چی میشد



چرا هیچکس به سراغم نمیاد
دل غمدیدمو هیچکس نمی خواد
دیگه از دلم خجالت می کشم
آخه تا به کی باید تنها باشم
آاااااااااااااه

در و دیوارا برام کهنه شده
قصهء کتابا هم خونده شده
دیگه داره از خودم بدم میاد
دل من خسته و وا مونده شده
دیگه داره از خودم بدم میاد
دل من خسته و وا مونده شده

اگه میشد چی میشد


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
شنبه 87/1/24 ساعت 12:33 عصر

پدر بزرگ، درباره چه می نویسید؟

 -درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی.
پسرک با تعجب به
مداد
نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید:
 -اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام !

پدر بزرگ گفت: بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی و آن صفات عبارتند از  :



صفت اول: می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست ، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

 

صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیز تر می شود (و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

 

صفت سوم: مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.

 

صفت چهارم: چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

و سر انجام پنجمین صفت مداد: همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی وبدانی چه می کنی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:47 عصر

میخوام فقط یادت بیاد حرفهایی که به من زدی

میخوام فقط بفهمی تو بد کردن رو خوب بــلدی

گفتی نگاه پنجره پر میشه از ترانـــــــــــــمون

گفتی قناری میخونه از فصل عاشقانــــــــمون

**********

گفتی تموم لحظه هات به یاد من تموم مــــــــیـشه

گفتی چشمهای خوشگلت مال من تا همـــــــــیشه

چه ساده بود این دل من , که باور کردی حرفش رو

حتی تو خواب نمیدیـدی پس بگیره اون عکسـش رو

حتی نذاشتــــــی واسه من یه عکــــــــس یادگاری

ببین چه ساده اون گذشت از عشــــــــق و بیقراری

**********

شاید تقصیرِ خودمِ زیــــــــــادی با تو خوب بودم

هر چی بدی کردی به من باز با تو مهربون بودم

هر کاری کردم واسه تو , اما نخواستــی تو منو

ولی درستش این نبود , امـــــــــانتِ مـردم برو

**********

دلواپس و غمگین نباش , با غریبه آسوده باش

کاری به کارت ندارم اصلاً بــــرو بیوفت به پاش

لیاقتِ تو همــــــــــــــونِ , من از سرت زیادیم

تو رو با عاشقی چی کار , من از نبودت راضیم


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:44 عصر

 

که بودیم، نبودیم کسی

که بودیم، نبودیم کسی

کشت ما را غم بی هم نفسی

تا که رفتیم همه یار شدند

خفته بودند، همه بیدار شدند

قدر آیینه بدانید در آن لحظه که هست

نه در آن لحظه که افتاد و شکست

 

میرسد روزیکه مرگ عشق را باور کنی

میرسد روزیکه بی من لحظه ها را سر کنی

میرسد روزیکه بی من در کنار خط من

شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:42 عصر

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه

با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید .

عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین

درمانگاه رساندند .

پرستاران ابتدا زخم‌های پیرمرد را پانسمان

کردند. سپس به او گفتند: "باید

ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و

شکستگی ندیده باشه"

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به

عکسبرداری نیست .

پرستاران از او دلیل عجله‌اش را پرسیدند .

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم

و صبحانه را با او

می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود !

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر

دارد. چیزی را متوجه

نخواهد شد! حتا مرا هم نمی‌شناسد !

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی‌داند شما چه

کسی هستید، چرا هر روز صبح

برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:

اما من که می‌دانم او چه کسی است ...


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:31 عصر

چهار راه که می رسی چراغ قرمز دستور توقف می دهد و نا خود آگاه ماشین را نگه می داری و نگاه می کنی به ثانیه شمار چراغ و چهره ات در هم می رود که چگونه ??? ثانیه باید صبر کنی اگر چه در آن سوی چراغ هم کار واجبی نداری . همان هنگام پدر و پسری را میان انبوه ماشین ها می بینی . پدر ساز می زند و پسر می خواند . بعضی ها سخاوتمندانه پولی به آنها می دهند و به قول شاعری چراغ برای آنها همیشه سبز است ! پدر و پسر یک آهنگ شاد و قدیمی را اجرا می کنند اما تو احساس شادمانی نمی کنی . پدر و پسر به تو نزدیک می شوند . غمی بزرگ در آن سوی چهره تکیده آنها خودش را به رخ می کشد و تو می فهمی که چرا از آهنگشان شادمان نشدی.

دست به جیبت می بری و یک اسکناس در دست پسرک می گذاری . لبخند کمی تلخ بر لبانش نقش می بندد و چراغ سبز می شود .


برگرفته از وبلاگ آیناز

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:29 عصر

رهایم کن  برو ای عشق   از جانم  چه می خواهی

به سو هان غمت روح مرا پیوسته می کاهی

مگر جز مهربانی از تو و چشمت چه می خواهم

تو خوداز هر کسی بهتر از احساس من اگاهی

نیازی نیست تا پنهان کنی از من نگاهت را

گواهی میدهد قلبم مرا دیگر نمی خواهی

غز لهایم زمانی روی لبهای تو جاری بود

ولی امروز در چشمت نمی ارزم پر کاهی

دلم خوش بود گهگاهی برایت شعر می خواندم

تو هم سر می زدی ان روزها از کوچه مان گاهی

برو هر جا می خواهی برو اسوده باش اما

مواظب باش مثل من نیفتی در چنین چاهی

از اینجا می روم تنها مرا دیگر نخواهی دید

نخواهم برد در این راه با خود هیچ همراهی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:29 عصر

بعد از این تنهایی ام را با تو قسمت می کنم

وسعت احسا س شب را با تو خلوت می کنم

می نشینم رو به رویت مثل حس اینه

ساده اما عاشقانه با تو صحبت میکنم

تو نگا هم می کنی اما نه هم چون عاشقان

یعنی ای پایان تنهایی محبت می کنم

بی کسی بی سر پناهی روز هایم را گرفت

من غریبی رفته از یادم  شکایت می کنم

باز هم می گویمت با این غزل ای نا زنین

با همه نامهربانی ها رفاقت می کنم....



    نظرات دیگران ( )
نویسنده: تنهای تنها
پنج شنبه 87/1/22 ساعت 2:27 عصر

مرده دیگه در من خورشید شهر نگاهت
چون تک درختی نگاهم مونده به راهت

دلم بهم گفته که قهره با من دو چشمات
بیهوده پژمرد قلبم مثل گل تو باغ دستات

چرا نگفتی تو که دیگه دوستم نداری
میخوای تو گلدون قلب من خنجر بکاری

تو آئینه چشمم هنوزم عکس تو پیداست
از بس که هر روز هی گریه کردم اشکام یه دریاست

 تو می میرم یه روزی تو شهر غربت
میرم دوباره از شهر تو من با قلبی پر از محنت

دیگه بعد از تو چون همیشه من دلم یه گل آتیشه
اما از یادت از دل هرگز جدا نمیشه

بی تو می میرم یه روزی تو شهر غربت
میرم دوباره از شهر تو من با قلبی پر از محنت

دیگه بعد از تو چون همیشه من دلم یه گل آتیشه
اما یادت از دل هرگز جدا نمیشه

 


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4   5   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • آنگاه
    47 تست روانشانسی
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •