سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
روزی عارفی با سوسولی نشسته بود / صحبت، در باب دوست گشته بود
- عارف به سوسوله درباره ی عشقش گفت:
گر ببینم، زلف زیبای یار / تا کی توانم کنم من انتظار
گویم به او کای یار عزیزم / من اشک عشق به پای تو ریزم
گر من یارم را روزی نبینم / از درد دوری او شاید بمیرم
عارف آمد بگوید که تمام شد/ سوسول بانگ زد ،حالم خراب شد
- سوسوله به عارفه گفت اینا همش حرفه ببین من چی میگم :
گر ببینم داف زیق پایه ای / همان دم چشمک زنم ، گویم بیایی
به او گویم بریم کافی شاپ/ کافه بخوریم یا که سِون آپ
گر سر قرار او را نبینم / دیگری را تور کنم با او نشینم
- عارف در اینجا کم می آره و می گه :
بعد از این شعر، عارف گفت، گشتم مریض / سوسول ما گفت ، بای عزیز
دوست دارم با تو در عطر گل ها باشم
دوست دارم باتو در سکوت شبها باشم
دوست دارم باتو لبخند بزنم
خیلی دوستت دارم
آرزومه که یه روز، تو کلبه ی قشنگمون
یه شب صاف مهتابی، با دیوارای عنابی
دست بکشم رو گونه هات ، خیره بشم به اون چشات
حس کنم کنارمی ، تو آغوش گرم منی
سرت رو شونه هام باشه ، دستات توی دستام باشه
نگات تو چشم من باشه ، لبات روی لبهام باشه
از عشق هم گر بگیریم ، از امروزو فردا بگیم
با این دلهای پاکمون ، یه جشن کوچک بگیریم
روزی تمام احساسات آدمی گرد هم جمع شدند تا قایم باشک بازی کنند.
دیوانگی چشم می گذارد همه می روند قایم می شوند تنبلی یه جایی همون
نزدیکی ها قایم می شود. حسادت آنطرف قایم می شود و عشق می رود
پشت یک گل رز. دیوانگی همه را پیدا می کند به جز عشق. حسادت عشق
رو لو می دهد.دیوانگی پیش گل رز می رود و عشق را صدا می زند ولی عشق
بیرون نمی آید. دیوانگی هر چه عشق راصدا می زند که عشق بیا بیرون عشق
بیرون نمی آید.دیوانگی هم با یک چاقو رز را می زند تا عشق پیدا شود. یک
مرتبه عشق فریاد می زند: آخ... چشمم را کور کردی. دیوانگی اشک می ریزد
و به دست و پای عشق می افتد و می گوید من چشم تو را کور کردم
تو هر کاری بگویی من انجام می دهم. عشق فقط یک چیزی از او می خواهد.
به او می گوید با من همدرد شو.از آنوقت به بعد دیوانگی همدرد عشق کور شد...
بوسه بر دست : من فقط تو را می پرستم
بوسه بر گونه : من فقط می خواهم دوست تو باشم
بوسه بر چانه : تو جذاب هستی
بوسه بر گردن : من تو را می خواهم
بوسه بر لب : من عاشق تو هستم
بوسه بر گوش : اجازه بده سر گرم باشیم
بوسه مگر چیست فشار دو لب
آنکه گناه نیست چه روز و چه شب
بوسه یعنی ُ وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی عشق در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب ُ لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس خوب طعم عشق
طعم شرینی به رنگ سادگی
بوسه یعنی ُ آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه بر می دارد این شرم از میان
بوسه یعنی شادی و شور و نشاط
بوسه یعنی عشق خالی از گناه
بوسه یعنی قلب تو از آن من
بوسه یعنی تو همیشه مال من
به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،
به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است