شنگول و منگول گرگ شدن،
کوکب حوصلهء مهمون رو نداره،
کبری تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه،
روباه و کلاغ دستشون توی یک کاسه است،
حسنک گوسفنداشو ول کرده وتوی یک
شرکت آبدارچی شده،
آرش کمانگیرمعتاد شده،
شیرین،خسرو و فرهادو پیچونده و
با دوست پسرش رفته اسکی،
رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و
باموتور میرن کیف قاپی!
راستی سر ما ایرانیها چه آمده؟
زندگی شراب تلخیست که همه ی ما
محکوم به نوشیدن آن هستیم , پس
مینوشیم به یاد آنهایی که دوستشان داریم
سوالات فولکلور را می تونید از این لینک مشاهده کنید : http://agape-.blogfa.com/post-6.aspx
با تشکر از استاد .
راستی کیلد سوالات موجود نیست .
سایت دانشگاه علم و فن :http://www.efc.ac.ir
سایت دکتر بختیاری http://www.dr-bakhtiary.com
خدایا به دلبرم بگو من دوستش دارم
هرچند او مرا دوست ندارد
من شمعی نیمه جونم ،
باتومیشم یه خورشید وجودمو روشن کن ،
قلبم تو سینه ترشید
من گلی مصنوعی ام ،
باتو میشم دَشتی پُرازشقایق
با یادت آروم میشم، توبدترین دقایق
من میوه ای پوسیده ،با تو مثه یه باغِ پُر زِمیوه
با تو یه کفشی اِسپُرت ،
بی تومثه یه گالشو یه گیوه
من باغچه ای کوچیکم، باتو مثه یه باغم
فقط به خاطر تو بهار میاد سراغم
من بوگیری بی مصرف ، باتو هودِ بی مکثم
بی تو منم آشفته ،با تو همش ریلَکـسَم
بی تو مثه ساندویچِ فَلافِلی خرابم
باتو مثه یه چنجه ،برگ و جوجه کبابم
من کارگری ساده ، باتو مهندسم من
با تو مثه جواهر،بی تومثه قَلع و
روی و مِسم من
منم اُستاد اَسدی ، باتو مثه نیکبختم
با تو چه باوَقارم ،بی تو همش شَلختم
یه گوشیِ چینی ام، بی همدم و بی کسم
باتو مثه نوکیا ،همیشه در دَسترسم ...
در ذهن نیافرینمت می میرم
از شاخه اگر نچینمت می میریم
ای عادت چشم های بی حوصله ام
یک روز اگر نبینمت می میرم
وزی کودک درونم را خواهم یافت
و چون پدری دلسوز برایش قصه میگویم تا بخوابد
(("پسرم زندگی هر چه هست بچه بازی نیست "))
میخوام با نگام بگم چقدر دوست دارم اما زبونم حسودی میکنه و زودتر میگه دوست دارم.
همیشه نگاهی راباور کن که وقتی از اون دور شدی در انتظار باشه .
اگه با تو بودن اشتباهه ، اگه تورو خواستن اشتباهه ، اگه عاشق تو بودن استباهه ،اکه برای تو مردن اشتباهه ، پس تو قشنگترین اشتباه زندگیمی.
عشق از دوستی پرسید فرق من و تو چیه ؟ دوستی جواب داد : من آدما رو با سلام آشنا میکنم تو نگاه ،من اونا رو با دروغ جدا میکنم تو با مرگ!
نخی که داخله شمعه از شمع پرسید چرا وقتی من میسوزم تو آب میشی ؟ شمع گفت وقتی میبینی یکی که تو قلبت داره میسوزه مگه میشه گریه نکنی.
جمعه
جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه ، غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل و بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی
خانه دلگیر
خانه ی در بسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه تنهایی و تفأل و تردید
خانه ی پرده ، کتاب ، گنجه ، تصاویر
آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت .
عشق چیزی است
بیشتر از هر چیزی
داشتنش را دوست داریم
و بیشتر از هرچیزی
دادنش را دوست داریم
وهیچ کس درنمی یابد
که عشق همان چیزی است
که همواره داده می شود
و پذیرفته نمی شود